براه سپردن . [ ب ِ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + راه + سپردن ) نفرین و دعای بد کردن مثلاً سیدی بکسی گوید که ترا براه جد خود سپردم یعنی باطن جدم ترا خواهد زد و نیز گویند براه اجاغم سپردند و اجاغ بمعنی دودمان است . (آنندراج )
: کسی که منع تو از راه خانه ٔ ما کرد
چو چشم منتظرانش سپرده ایم براه .
قدسی (آنندراج ).
|| دعای نیک و آفرین کردن . دعای خوب گفتن . پس این کلمه از اضداد است . || کار نیک کردن . (از آنندراج ). || راهنمایی کردن . براه سپردن . هدایت کردن
: پیوسته خیرخواهی دشمن طریق ماست
بیراهه ای براه سپردن طریق ماست .
؟