اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برای

نویسه گردانی: BRʼY
برای . [ ب َ ی ِ ] (حرف اضافه ) تعلیل را رساند. بواسطه ٔ. بعلت . بسبب . بجهت . (ناظم الاطباء). جهت . (آنندراج ).
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک
بیچاره خار میخورد و بار می برد.

سعدی .


یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار.

سعدی .


پادشاه از برای دفع ستمکاران است و شحنه برای خونخواران . (گلستان ).
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو.

حافظ.


- از برای ؛ بسبب . بجهت .بهر. (ناظم الاطباء):
- برای آنکه ؛ از برای آنکه . بسبب آنکه . بجهت آنکه . (ناظم الاطباء).
- برای چه ؛ بچه علت . چرا.
- ز برای ؛ از برای . بجهت :
جام طرب بدوست ده تیغ بخورد دشمنان
کان زبرای مجلس است این زبرای معرکه .

سلمان .


|| بخاطر. بهر.(ناظم الاطباء). از بهر. لاجل . من اجل . (یادداشت بخط مؤلف ). لَِ. را. از قبل . از آنروی . بخش . (یادداشت بخط مؤلف ) :
نوردبودم تا ورد من مورد بود
برای ورد مرا ترک من همی پرورد.

کسایی .


برای مهمی وی را بجایی فرستاده آمد. (تاریخ بیهقی ).
فدای جان تو گر من تلف شوم چه عجب
برای عید بود گوسفند قربانی .

سعدی .


بسان چشم که گرید برای هر عضوی
غمی به هر که رسد میکند ملول مرا.

راضی .


- امثال :
اگر برای من آب ندارد برای تو نان دارد .
برای خالی نبودن عریضه .
برای هر نخور یک بخور پیدا میشود .
- برای آتش بردن آمدن ؛ مرادف آتش گرفتن و رفتن . (ازآنندراج ). هیچ توقف نکردن :
شوخی که مباح داندم خون خوردن
آمد چو پس از هزار عذر آوردن
بنشست زمانی و دلم با خود برد
گویا آمد برای آتش بردن .

فیروزآبادی (آنندراج ).


- برای خویش بودن ؛ خود مطلب بودن و تنها منتفع شدن در کاری . (آنندراج ) :
الطاف نیست اینهمه بودن برای خویش
سود است سود با تو شریک زیان ما.

ظهوری (آنندراج ).


- برای فلان را ؛ بهرفلان را. مزید علیه برای فلان و بهر فلان . (آنندراج ) :
بی جرم اگرچه ریختن خون بود گناه
تو خون من بریز برای ثواب را.

خسرو (آنندراج ).


|| علامت تخصیص و گاه با «را» علامت تخصیص مؤکدشود. (یادداشت مؤلف ) :
هران مثال که توقیع تو بر آن نبود
زمانه طی نکند جز برای خنی را.

انوری .


پیش پیکان دو شاخش از برای سجده را
شیر چون شاخ گوزنان پشت را کردی دوتا.

خاقانی .


من نیز اگرچه ناشکیبم
روزی دو برای مصلحت را
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ٔ کار خویش گیرم .

سعدی .


- از برای خدا ؛ سوگند با خدای : گفت از برای خدا میخوانم گفت از برای خدا مخوان . (گلستان ).
|| از پی . (یادداشت بخط مؤلف ). پی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
واژه کنکاش را بجای واژه تحقیقات و همواژه آن پیشنهاد می‌کنم
تارتاریا (به لاتین: Tartaria) یا تارتاری (به فرانسوی: Tartarie) یا تارتاریای بزرگ (به لاتین: Tartaria Magna)، تاتارستان[۱]، نامی عمومی بوده که اروپایی...
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل یکی از آژانسهای تخصصی سازمان ملل متحد است که در ژنو سوئیس واقع شده‌است. وظیفه کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ...
ویلیام بلیک بیشتر از هر اثر دیگری از جان میلتون، بهشت ​​گمشده را به تصویر کشید و آثار میلتون را بیشتر از هر نویسنده دیگری به تصویر کشید. تصاویر نشان‌د...
علی برعی . [ ع َ ی ِ ب ُ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن محمدبن علی بن محمدبن شراد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . وی مقری بود...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.