اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برء

نویسه گردانی: BRʼ
برء. [ ب َ ] (ع مص ) آفریدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). خلق . خلقت : برٔاﷲ الخلق ؛ آفرید خدای تعالی خلق را. (از اقرب الموارد). || به شدن و برخاستن از بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و این بلغت اهل حجاز است . (از اقرب الموارد). بُرء. (منتهی الارب ). رجوع به برء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
بر. [ ب َرر ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
[ بَ ] (اِ) نتیجه. بار. میوه. رجوع کنید به نتیجه.
بَر٘، در لهجه پارسی غور به معنی ، عرض ، عریض مثل یک شکل مستطیل که سحت آنرا طول عرض می نامند . در لهجه پارسی غور ، به آن بر درازی می گویند . بر . ح...
بر خط. (رایانه) الف. وضعیت یا حالت وصل بودن به رایانۀ مرکزی. (منبع: واژه نامۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی) ب. وضعیت یا حالت وصل بودن رایانۀ شخصی به فضا...
ز بر. [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) مرکب از «ز» مخفف از و «بر» بمعنی بالا: از بالا و از فوق . (فرهنگ نظام ) ۞ . || زِ بر از حفظ (مخفف از بر)...
بر او. [ ب َ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + او) علیه کسی . به زیان کسی . ضد او.
بر در. [ ب َ دَ ] (حرف اضافه + اسم ) بالای در. زبر در. || بسوی در. (ناظم الاطباء).- بر در آمدن ؛ سوی در آمدن . (ناظم الاطباء).- بر در جلال ...
بر رو. [ ب َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف بر رخ .یک سمت رو. کنایه از رخسار. (آنندراج ) : گذشت از آن بر رو زلف با خطش سر زدکنون نهاده ...
بر وی . [ ب َ وَ / وِ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: بر + ضمیر وی ) بر او. (ناظم الاطباء). برو. رجوع به وی شود.
بر وجه . [ ب َ وَ هَِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: بر فارسی + وجه عربی ) بطورِ. بطریق ِ. (ناظم الاطباء). بر سبیل ِ : سیم کافی ناصح که خراج و ج...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵۳ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.