برء
نویسه گردانی:
BRʼ
برء. [ ب ُ ] (ع مص ) بروء. بَرء. (از منتهی الارب ). به شدن از بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). از بیماری به شدن . (غیاث اللغات از کنزاللغة). از بیماری برخاستن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) بهبود. شفا. بهتری از بیماری . (زمخشری ). || (اِ) دوای مخصوص مرضی . (یادداشت مؤلف ) : فهذا [ ای الحنظل ] هو البرء من هذا الداء [ ای الجذام ]. (ابن بیطار).
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
بر و فرود. [ ب َ رُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فراز و نشیب و بلند و پست و بلندی و پستی . (از برهان ). اوج و حضیض . پست و بلند:چون بوددرست ک...
بن و بر. [ ب ُ ن ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پی و دیوار : بدان ره اندر چندان حصار و شهر بزرگ خراب کرد و بکند اصل هر یک از بن و بر.فرخی .
بر ریزیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برریختن . ریختن : اشک من چون زر که بگدازی و برریزی بزراشک تو چون ریخته بر زر همی برگ سمن . منوچهری .و ر...
انده بر. [اَ دُه ْ ب َ ] (نف مرکب ) برنده ٔ انده (اندوه ). آنکه غم و اندوه را از بین می برد. تسلی دهنده : دبیری بیاورد انده بری همان ساخته ...
بر بیابان . [ ب َرْ رِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بر و بیابان . صحرای خشک . خشک لم یزرع .
پهنه بر. [ پ َ ن َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار بلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان ، واقع در 34 هزارگزی شمال باختری همدان ، کنار شوسه ٔ همد...
پهنه بر. [ پ َ ن َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری نجف آباد کنار شوسه ٔ بیجار به سنندج . تپه ...
هزینهبَر. ( هزینه + بَر ) پُر هزینه، پُرخرج، گران (چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی).
مثال:
"اصلاً قاچاق مواد مخدر و شیشه در کشور هزینهبر ن...
کف بر شدن یا ان کف شدن یا کف کردن در فرهنگ کوچه و بازار به معنی تعجب کردن است. این واژه جدیدا (1385-1389) وارد محاورات شده و عمدتا توسط نوجوانان مدرسه...