اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برء

نویسه گردانی: BRʼ
برء. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ بُرَاءَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خانه هایی که صیادان جهت شکار ساخته باشند. (منتهی الارب ). رجوع به براءة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
پیش بر. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه پیش برد. آنکه قبل از دیگران ببرد. || آنکه پیشتر بعده ٔ معینه برد و بر حریف غلبه کند در قمار. آنکه عده ٔ د...
پیش بر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 97 هزارگزی جنوب خاوری قاین و12 هزارگزی خاور اتومبیل رو اسفدان به ا...
پهن بر. [ پ َ ب َ ] (ص مرکب ) پهن اندام . پهن تن : صیادی سگی معلم داشت ، ازین پهن بری ، باریک ساقی . (سندبادنامه چ استانبول ص 200).
بیخ بر. [ بی ب ُ ] (نف مرکب ) آنکه از بیخ برد. قطعکننده از بیخ . از بیخ برنده . || (ن مف مرکب ) از بیخ بریده شده .- بیخ برکردن ؛ از بیخ نز...
بیم بر. [ بی ب َ ] (نف مرکب ) خائف و ترسنده . (آنندراج ) (بهار عجم ). بیم برنده و ترسنده . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) بها و قیمت (و وجه آن ...
پشت بر. [ پ ُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است به گیلان و از آنجاست شیخ الاسلام عبدالقادربن ابی صالح موسی بن جنگی دوست الجیلی مولد 470 و وفات 561 هَ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
هوش بر. [ ب َ ] (نف مرکب ) بَرنده ٔ هوش . (لغات شاهنامه ) : بفرمود تا داروی هوش برپرستنده آمیخت با نوش بر.فردوسی .
هشت بر. [ هََ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هشت ضلعی . ذوثمانیةاضلاع . (یادداشت به خط مؤلف ).
هفت بر. [ هََ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هفت ضلعی . سطحی که دارای هفت ضلع باشد.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۵۳ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.