اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برپای خاستن

نویسه گردانی: BRPAY ḴASTN
برپای خاستن . [ ب َ ت َ] (مص مرکب ) انتصاب . (تاج المصادر). برپا خاستن . بلند شدن . ایستادن . قیام کردن . بپا خاستن :
چو بشنید جاماسپ برپای خاست
بدو گفت کای خسرو داد راست .

فردوسی .


چو خسرو چنان دید برپای خاست
از آن کوهسر سر برآورد راست .

فردوسی .


نپیچید کس سر ز گفتار راست
یکی پیر سر بود برپای خاست .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.