برحسب . [ ب َ ح َ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: بر + حسب ) موافق . بروفق .
-
برحسب آرزو ؛ مطابق و موافق آن
: شکر خدا که از مدد بخت کارساز
برحسب آرزوست همه کار و بار دوست .
حافظ.
-
برحسب اتفاق ؛ اتفاقاً. قضا را. (ناظم الاطباء).
-
برحسب دلخواه ؛ یعنی بر وفق آرزوی دل . (آنندراج )
: شد آن فتح برحسب دلخواه نیز
زن و مردش آمد غلام و کنیز.
هاتفی (آنندراج ).
-
برحسب ظاهر ؛ ظاهراً.