اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برد

نویسه گردانی: BRD
برد. [ب َ ] (اِ) سنگ . (برهان ) (آنندراج ). حجر. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
درون بُرد. (رایانه) واژه ای است که در زبان فارسی بعنوان مترادفِ واژهٌ انگلیسی Import بکار می رود.
برد یمنی . [ ب ُ دِ ی َ م َ ] (اِ مرکب ) برد یمانی : اکنون سد [ ذوالقرنین ] بمانند برد یمنی است خطی سیاه و یکی سرخ و یکی زرد. (تفسیر ابوالفت...
جاری برد. [ ] (اِخ ) قلعه ای از مضافات ارّان است . رجوع به جاربردی شود.
شی یا وسیله ای که از طریق زمین جابجا شود.
دار و برد. [ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گیرو دار و کَرّ و فَرّ و تبختر. (برهان ) : بپوشید رستم سلیح نبردبه آوردگه رفت با دار و برد. فردوسی...
برد شیراز. [ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بوانات و سرجهان شهرستان آباده در سی کیلومتری شمال سوریان کنار راه فرعی برد شیراز به لور...
برد یمانی . [ ب ُ دِ ی َ ] (اِ مرکب ) نوعی از جامه ٔ مخطط که از ملک یمن آرند و الف در لفظیمانی عوض یکی از دو یای مشدد است پس گفته نمیشود ی...
برد و باخت . [ ب ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بردن و باختن . قمار. بازی که در آن بازی کنندگان نقدی یا چیزی در میانه دارند و بر سرآن بازی ...
آورد و برد. [ وَ دُ ب ُ ](ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عمل پیاپی آوردن و بردن .
برد قم چی . [ ب َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعه زرین شهرستان اهواز با 250 تن سکنه و شغل اهالی زراعت است و راه آن مالرو...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.