برداشت . [ ب َ ] (مصدر مرخم ) مخفف برداشتن . (یادداشت مؤلف ). || آنچه دکاندار یا یکی از دوشریک از نقود حاضر بهر خود برگیرد: شما برداشت کرده اید هزارتومان من پانصد تومان . (یادداشت مؤلف ). عمل برداشتن قسمتی از چیزی یا سرمایه ای پیش از آنکه هنگام تقسیم آن چیز یا سرمایه برسد
۞ مثلاً: فلان شریک از درآمد تجارتخانه تاکنون پانصد ریال برداشت کرده است . || خرج . (یادداشت مؤلف ). || حاصل . محصول . (یادداشت مؤلف ). بهره ای که از کشت بدست آید. محصول مزرعه و دیگر املاک و اموال . (یادداشت مؤلف ). تحصیل . ماحصل : برداشت ما از ده ده خروار است . || عمل برداشتن حاصل . درو کردن . (یادداشت مؤلف ). درودن و به انبار بردن محصول : برزیگری (زراعت ) کاشت است و داشت است و برداشت یعنی برزگرخوب باید نیک زرع کند و نیک حفظ و حراست کند سبزه را تا گاه سخت شدن دانه و نیک تواند حصاد و درو کند. (یادداشت مؤلف ). || درو.(یادداشت مؤلف ). || ارتفاع . (یادداشت مؤلف ). ارتفاعات . || دخل . بهره برداری . بهره . درآمد. || رفع. مقابل وضع (نهاد). (یادداشت مؤلف )
: و چون بر سفره نشینند خاموش نباشند و ابتدا بنام خدا کنند و چیزی نکنند از نهاد وبرداشت که اصحاب را از آن کراهتی باشد. (هجویری ).
نهادی که برداشت از خون کند
فرو داشتی بی جگر چون کند.
نظامی .
|| ترفیع. تجلیل . مقابل تنزیل و تذلیل (فروداشت ). || کوچ . عزیمت . حرکت از جائی . مقابل فرود آمدن
: بر سبزه زار چرخ بزد خیمه خیل روز
چون کاروان شام به برداشت کردساز.
اخسیکتی .
|| (اصطلاح موسیقی ) نوعی از سازی است . (آنندراج ). مقابل فروداشت . (یادداشت مؤلف ). || ابتدای آواز یا ساز. بلند کردن آواز تا منتهای مقصود و فروداشت و پست کردن آن تا حد مقصود
: از پی هر شامگهی چاشتی ست
آخر برداشت فروداشتی ست .
نظامی .
رجوع به نوبت مرتب شود. || آغاز. آغاز سخن . ابتدای کلام . شروع گفتار. (یادداشت مؤلف ). || تحمل . || صبر. شکیبائی . (آنندراج ). || سواری . (غیاث اللغات ).