اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بردن

نویسه گردانی: BRDN
بردن . [ ب ِ دَ ] (اِ) تندی و تیزی رفتار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) :
گهی با خاک همخانه گهی با باد هم پیشه
گهی با چرخ هم زانو گهی با بحر هم بردن ۞ .

عبدالواسع جبلی .


|| اسب جلد و تیز.(انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
لگد مال
یکی را به خدمت نظام وظیفه بردن که از زمان رضاشاه به بعد این خدمت اجباری شد
برانداختن، منسوخ کردن، فسخ کردن، از میان بردن، ملغی کردن، موقوف کردن، لغو کردن
نفرین بردن . [ ن َ / ن ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نکوهش شدن . (یادداشت مؤلف ). مورد ذم و سرزنش واقع شدن : توانگر برد آفرین سال و ماه و درویش نفر...
پیغام بردن . [ پ َ / پ ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رسالت . تعلج . (منتهی الارب ). رجوع به پیغام شود : ور زین سخن که یاد کنی تنگدل شودپیغام من ب...
بژهان بردن . [ ب ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) الغبطة؛ بژهان بودن . یعنی آرزو بردن به نعمت کسی که این چنین نعمت مرا باشد. (مجمل اللغة، از یادداشت م...
بیرون بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) برون بردن . خارج کردن . خارج ساختن . مقابل درآوردن . نقل کردن بخارج : بفرمود تا کوس بیرون برنددرفش بزرگی...
پژهان بردن . [ پ ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) اغتباط. غبطه خوردن . رجوع به پژوهان شود.
بازپس بردن . [ پ َ ب ُ دَ] (مص مرکب ) برگرداندن . پس افکندن . پس انداختن . ارجاء. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) : گفت از مشرق تا مغرب بدیدن ...
انتظار بردن . [ اِ ت ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) منتظر بودن . چشم براه داشتن . چشم داشتن : باری کسی که ملک برد انتظار اونی چون تویی که هرزه بر...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۷ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.