بر روی استادن . [ب َ اِ دَ ] (مص مرکب ) حریف دروکش شدن و قدم فشردن با حریف در جنگ . (بهارعجم ) (از آنندراج )
: همچو مسطرمینمایم هرکه را راه سخن
تا بدست آورده ره بر روی من استاده است .
تأثیر (از آنندراج ).
ز جولان نظر مجروح میشد روی نیکویش
چه سان دل داده خط راکاین چنین استاده بررویش .
صائب (از آنندراج ).
در دهر هر که هست مهیای جنگ ماست
بر روی ما کسی که نه استاد رنگ ماست .
میرصیدی (از آنندراج ).