اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برسختن

نویسه گردانی: BRSḴTN
برسختن . [ ب َ س َ ت َ] (مص مرکب ) سختن . سنجیدن . عیار گرفتن :
ز بس برسختن زرش بجای مادحان هزمان
ز کپان بگسلد ناره ز شاهین بگسلد پله .

فرخی .


ذهن تو و سنگ تو بمقدار حقیقت
برسخت همه ٔ فایده ٔ روح بمعیار.

سنایی .


چو برسختم اندیشه ٔ کارخویش
همین گوشه دیدم سزاوار خویش .

نظامی .


و رجوع به سختن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.