بر طاق نهادن . [ ب َ ن ِ
/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) بر طاق گذاشتن . بمرتبه ٔ اعلا رسانیدن . (برهان ) (مجموعه ٔ مترادفات ). رجوع به بر طاق بلند گذاشتن شود. || ترک کردن و موقوف داشتن . (انجمن آرا). ترک دادن و فراموش کردن . (برهان )
: بر طاق نه هوای جهان را که در هوا
قوس قزح ز الوان صد طاق میکشد.
شهاب الدین غزنوی (انجمن آرا).
ببزم می پرستان سرکشی بر طاق نه زاهد
که میریزند مستان بی محابا خون مینا را.
ملاطاهر (ضیاء).
رجوع به طاق شود.
-
بر طاق بلند نهادن ؛ بر طاق بلند گذاشتن . به مرتبه ٔ اعلا رسانیدن و چیزی را کمال نمایش دادن . (غیاث اللغات ).
|| چیزی را بر جای بلند نهادن که دست بآن نرسد. (غیاث اللغات ). || ترک کردن و فراموش کردن . (غیاث اللغات از برهان و بهار عجم ). بدور داشتن و فراموش کردن . (آنندراج ).