برغ
نویسه گردانی:
BRḠ
برغ . [ ب َ ] (ع مص ) به ناز و نعمت زیستن . (منتهی الارب ). رجوع به بَرَغ شود.
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ادونای برق . [ ] (اِخ ) (خداوند برق ) لقب شخص ستمکار و جفاپیشه ٔ کنعانی که در برق سکونت داشت .وی هفتاد تن از مشایخ همجوار خود را دستگیر کرد...
برق برق زدن . [ ب َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) درخشیدن .سخت صیقلی بودن . سخت براق بودن . رجوع به برق شود.
قشلاق خانه برق . [ ق ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بناجو از بخش بناب شهرستان مراغه واقع در 5500 گزی جنوب باختری بناب و 2500 گزی باختر ا...
شبهای محلهها و خیابانهای تهران، در سالهای میانی پادشاهی قاجاریه، تاریک بود و رهگذران ناگزیر بودند که چراغ و فانوس در دست، آمد و شد کنند. تا آنکه د...