اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برق

نویسه گردانی: BRQ
برق . [ ب َ ] (ع مص ) درخشیدن برق و روشنی . (آنندراج ). درخشیدن . (منتهی الارب ). برق زدن . ظاهر شدن برق . (اقرب الموارد.) || برآمدن ستاره . (منتهی الارب ). || ترسیدن و توعد. (از اقرب الموارد). || آراسته شدن و زینت گرفتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خویشتن برآراستن . (تاج المصادر بیهقی ). || اندک زیت یا روغن ریختن در طعام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بلند کردن ماده شتر دم را و آبستنی وانمود کردن و آبستن نبودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آبستن نمودن شتر بی آبستنی . (تاج المصادر بیهقی ). || برق السقاء؛ گداخته شدن روغن خیک از گرما و از هم وارفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
معادل وبلاگ در زبان انگلیسی
معادل فیس بوگ در نگاه انگلیسی
معادل فیس بوک در زبان انگلیسی
برق سیرت . [ ب َ سی رَ ] (ص مرکب ) دارای سیرت و روشی چون برق سریع و برنده : هر کجا غمام حسام برق سیرت او سیل خون روان کرده است از بیخ ...
خانه برق . [ ن َ / ن ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بناجو بخش بناب مراغه ، واقع در4هزارگزی جنوب بناب و یکهزار گزی باختر راه ارابه روبناب ...
سوره برق . [ رِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. دارای 168 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات...
معادل ایمیل در زبان انگلیسی
برق زدگی . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برق زده . حالت مبتلابه اصابت برق شده . رجوع به برق زدن و برق زده شود.
برق زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نمودار شدن برق در هوا. جهیدن برق . درخشیدن برق . پدید شدن برق . جستن برق : سومنات ظلم را محمودواربرق زد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.