برق
نویسه گردانی:
BRQ
برق . [ ب َ رِ ] (ع ص ) سِقاء برق ؛مشک که از گرما روغن آن گداخته و پریشان شده و دیگربار گرد نیامده است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
چراغ برق . [ چ ِ ب َ ] (اِخ ) نام خیابانی از خیابانهای قدیم و مرکزی تهران که از میدان سپه (توپخانه ) بطرف سرچشمه و سه راه امین حضور امتدا...
چهره برق . [ چ ِ رِ ب َ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . در 3هزارگزی جنوب باختری و 6 هزارگزی راه شوسه ٔ اردب...
خنده ٔ برق . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از جستن برق . (آنندراج ) : گریه ها در پرده دارد عیشهای بیگمان خنده ٔ بی اختیا...
برق و زرق . [ ب َ ق ُ زَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) درخشش و تابندگی . تلألؤ. روشنی و ساختگی . (غیاث ). زرق و برق .
معادل اینترنت در زبان انگلیسی
برق بارانی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین . سکنه ٔ آن 150 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5).
ادونای برق . [ ] (اِخ ) (خداوند برق ) لقب شخص ستمکار و جفاپیشه ٔ کنعانی که در برق سکونت داشت .وی هفتاد تن از مشایخ همجوار خود را دستگیر کرد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قشلاق خانه برق . [ ق ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بناجو از بخش بناب شهرستان مراغه واقع در 5500 گزی جنوب باختری بناب و 2500 گزی باختر ا...
شب‌های محله‌ها و خیابانهای تهران، در سال‌های میانی پادشاهی قاجاریه، تاریک بود و رهگذران ناگزیر بودند که چراغ و فانوس در دست، آمد و شد کنند. تا آنکه د...