برق
نویسه گردانی:
BRQ
برق . [ ب ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ بُرقة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خاک با سنگ وریگ و گل درآمیخته . (آنندراج ). رجوع به برقة شود.
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چهره برق . [ چ ِ رِ ب َ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . در 3هزارگزی جنوب باختری و 6 هزارگزی راه شوسه ٔ اردب...
سراب برق . [ س َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام واقع در 24 هزارگزی خاوری آبدانان کنار راه مالرو ایلام به آبدانان . هوا...
سراب برق . [ س َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در دو هزارگزی شمال خاوری الشتر و 2 هزارگزی شمال خاو...
برق کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخشانیدن و روشن کردن . (آنندراج ).
برق کردار. [ ب َ ک ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند برق سریع و چابک و تند : برق کرداربر براق نشست تازیش زیر و تازیانه بدست .نظامی .
چراغ برق . [ چ ِ ب َ ] (اِخ ) نام خیابانی از خیابانهای قدیم و مرکزی تهران که از میدان سپه (توپخانه ) بطرف سرچشمه و سه راه امین حضور امتدا...