اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برق زدن

نویسه گردانی: BRQ ZDN
برق زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نمودار شدن برق در هوا. جهیدن برق . درخشیدن برق . پدید شدن برق . جستن برق :
سومنات ظلم را محمودوار
برق زد تا ابرسان آمد برزم .

خاقانی .


گرد عزمت پرده ای از خاک برمی بنددش
هر کجا ابر بلا برق عذابی می زند.

سنایی (آنندراج ).


|| اصابت کردن برق بکسی یا چیزی . سوختن و تباه کردن برق کسی را. || براق نمودن . درخشندگی داشتن . درخشیدن . صیقلی بودن .
- برق زدن چشم ؛ خیره شدن آن . (زمخشری ).
|| بتافتن . (زمخشری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
برق برق زدن . [ ب َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) درخشیدن .سخت صیقلی بودن . سخت براق بودن . رجوع به برق شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.