اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برگ

نویسه گردانی: BRG
برگ . [ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 178 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
برگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گوین...
برگ . [ ب َ ] (اِ) بلگ . پلک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پلک شود.- برگ چشم ؛ مژه ٔ چشم که به عربی جفن خوانند. (آنندراج ). بلگ چشم . (...
برگ . [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ آلبان . (1885 - 1936 م .) آهنگ ساز اتریشی ، شاگرد آ. شونبرگ و از پیروان او. طرفدار آتونالیته (دستگاه جدید تحریر نتهای موس...
برگ . ( بُ ) : در گویش لری ممسنی از شهرستان های استان پارس به معنی اَبرو می باشد .
برگ /barg/ {ا. فا.} ۱. (زیست‌شناسی) قسمتی از درخت ، شاخه
برگ بو یا غار با نام علمی لائوروس نوبیلیس (Laurus nobilis) نام گونه‌ای از سرده برگ بو است. گیاهی خوشبو و همیشه‌سبز است که اصل آن از منطقهٔ مدیترانه اس...
شش برگ . [ ش َ / ش ِ ب َ ] (ص مرکب ) که شش تا برگ دارد: گل شش برگ . || (اِ مرکب ) طعامی است . گوشت سرخ کرده ٔ پیچیده در خمیر گسترده . (یادداش...
نو برگ . [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) برگ که درخت امسال به بهاران آورده است . (یادداشت مؤلف ). برگ نو. || نوبرگ (ص مرکب ) نهال که تازه...
یک برگ . [ ی َ / ی ِ ب َ ] (ص مرکب ) بهتر. خوبتر. (ناظم الاطباء).
بی برگ . [ بی ب َ ] (ص مرکب ) گیاهی که برگهایش ریخته باشد. درختی که برگ نداشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || بمجاز، بی سروسامان مثل بین...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.