برواره . [ ب َرْ، رَ
/ رِ ] (اِ) بالاخانه و حجره ٔ بالای حجره . (برهان ). بالاخانه که بالای حجره باشد. (آنندراج ). بربار. برباره . تاقچه ٔ بلند. حجره . حجره ٔ بر بام . (محمودبن عمر). خانه ٔ بالا. (از دهار). رف . علی . علیة. غرفة. (از منتهی الارب ) (از دهار).فروار. کعبه . مِحراب . (از منتهی الارب )
: پند تو تبه گردد در فعل بداو
برواره کج آید چو بود کژّ مبانیش .
ناصرخسرو.
ناگاه باد دنیا مر دین را
در چه فکند از سر برواره .
ناصرخسرو.
مَسربة؛ صفه ٔ پیش برواره . (منتهی الارب ). و رجوع به فروار شود. || راهی غیر راه متعارف خانه که از آنجا نیز آمد و شد توان نمود. (از برهان ).