اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برون زدن

نویسه گردانی: BRWN ZDN
برون زدن . [ ب ِ / ب ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) بیرون زدن .
- خیمه به صحرا برون زدن ؛ بدشت آمدن . بخارج آمدن . سراپرده در خارج شهر افراشتن :
خیل بهار و خیمه به صحرا برون زده ست
واجب بود که خیمه به صحرا برون زنی .

منوچهری .


- سر برون زدن ؛ سر بیرون کردن :
چو از ماهی جدا کرد آفتابی
برون زد سر ز روزن چون عقابی .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.