برون نهادن . [ ب ِ
/ ب ُ ن ِ
/ ن َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون نهادن . بیرون گذاردن .
-
پای از منزل برون نهادن ؛ خارج شدن از خانه
: بامدادان که برون می نهم از منزل پای
حسن عهدم نگذاردکه نهم پای دگر.
سعدی .
-
پای برون نهادن ؛ عدم اطاعت و موافقت کردن . منحرف شدن از امری
: گیرم که به فتوی و خردمندی و رای
از دایره ٔ شرع برون ننْهم پای .
سعدی .
-
پی برون نهادن ؛ پا فراتر نهادن . خارج شدن
: سرت خاقانیا در نیمه راهی است
کز آنجا پی برون نتوان نهادن .
خاقانی .
|| تجاوز کردن
: درون خانه ٔ خود هر گدا شهنشاهی است
قدم برون منه از حد خویش و سلطان باش .
صائب .