برهان الدین
نویسه گردانی:
BRHAN ʼLDYN
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمدبن احمد، از رؤسا و صدور معروف خاندان آل برهان در ماوراءالنهر، پسر تاج الاسلام و ملقب به صدر جهان . در بخارا علاوه بر ریاست مذهبی ، حکومت و ریاست ظاهری نیز با او بود و حشمت و نفوذ تمام داشت . بسال 614 هَ . ق . که سلطان محمد خوارزمشاه عازم جنگ با خلیفه ٔ بغداد شد، او را با پسرانش از بخارا به خوارزم برد تا در غیبت او فتنه ای در ماوراءالنهر برنینگیزند و آنها در خوارزم بودند تا وقتی تَرکان خاتون مادر خوارزمشاه بسال 616 هَ . ق . از بیم مغول از خوارزم فرار کرد، و او و پسرانش را با سایر ملوک و امرایی که بر درگاه خوارزمشاه بودند مقتول کرد. (از دایرة المعارف فارسی ).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (ع اِ مرکب ) برهان دین . دلیل دین . حجت دین . و آنرا لقب اشخاص قرار میدهند.
برهان الدین . [ ب ُنُدْ دی ] (اِخ ) (سید... ترمذی ) یکی از مشایخ متصوفه ، و محمدبن حسن بهاءالدین ولد پدر محمد جلال الدین صاحب مثنوی از مریدان...
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن احمد رقی حنبلی است . (یادداشت دهخدا). رجوع به ابراهیم (ابن احمد...) شود.
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن محمد مالکی قیسی ، از نحویان بزرگ . رجوع به قیسی (ابراهیم ...) شود.
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابوسعیدبن فخرالدین کوفی ، از علمای بزرگ خراسان . رجوع به ابوسعید (ابن فخرالدین ...) شود.
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابوالصفابن ابی الوفاء شافعی . رجوع به ابوالصفا شود.
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابوعلی حسن نیکبخت است . رجوع به حسن نیکبخت شود.
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب خواجه ابونصر فتح اﷲ، وزیر و قاضی معروف فارس در عهد امیر مبارزالدین محمد است . وی ظاهراً در حق خواجه ...
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب احمدبن عبداﷲ سیواسی . رجوع به احمد (ابن عبداﷲ...) شود.
برهان الدین . [ ب ُ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب احمد ارزنجانی . رجوع به احمد ارزنجانی شود.