اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بریدن

نویسه گردانی: BRYDN
بریدن . [ ب َ دَ ] (مص جعلی ) قاصد فرستادن . (ناظم الاطباء). برید فرستادن . و رجوع به برید شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ره بریدن . [ رَه ْ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) راه بریدن . راهزنی کردن . دزدی کردن . (یادداشت مؤلف ). || راهی شدن . عازم شدن . ره نوردیدن . رفتن :...
راه بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ره بریدن . سفر کردن . سیر نمودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طی کردن راه . (فرهنگ نظام ). قطع مسافت کردن . (...
رنگ بریدن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) معمول رنگریزان است که چون رنگ بر مقصود سیر شود به اشیای ترش آن را بشویند تا نیمرنگ گردد، گویند رنگش ...
پست بریدن . [ پ َ ب ُ دَ] (مص مرکب ) از بن و بیخ بریدن . رجوع به پست شود.
امید بریدن . [ اُ/اُم ْ می ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نومید شدن . امید برخاستن .امید گسستن . (از آنندراج ). ناامید شدن : بهر سختیی تا بود جان بجای نباید...
گوش بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) قطع کردن گوش . || قرض کردن به دسیسه به قصد پس ندادن . رجوع به گوش بر و گوش بری شود.
قدم بریدن . [ ق َ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) قدم بریده شدن ؛ ترک آمد و شد کردن . (آنندراج ) : بریده شد قدمش ساعتی از آن در و بام به آفتاب گرفتن...
دست بریدن . [ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) قطع کردن دست : اقتباب ؛ دست کسی را بریدن . (تاج المصادر بیهقی ).- دست بریدن از کسی ؛ از او دست شستن :...
سنگ بریدن . [ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سنگ تراشیدن . (آنندراج ) : کوهکن را خود بناخن سنگ می باید بریدجوی شیر و نقش شیرین کار هرمز دور نیست .(آن...
ناف بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن رودگانی که از خارج به ناف جنین بسته است : نوزتان مادر شش روز نباشد که بزادنوزتان ناف نبریده و...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.