بریدن
نویسه گردانی:
BRYDN
بریدن . [ ب َ دَ ] (مص جعلی ) قاصد فرستادن . (ناظم الاطباء). برید فرستادن . و رجوع به برید شود.
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نان بریدن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بریدن و قطعه قطعه کردن نان . || روزی و معاش کسی را قطع کردن .- نان کسی را بریدن ؛ ممر معاش او را مسدو...
نقب بریدن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نقب کندن . نقب زدن . رجوع به نقب زدن شود.
کیسه بریدن . [ س َ / س ِ ب ُدَ ] (مص مرکب ) به تردستی و عیاری پول مردم را ربودن . زر و سیم را از کیسه ٔ دیگران دزدیدن . کیسه بری کردن . جیب ...
ناخن بریدن . [ خ ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ناخن چیدن . ناخن گرفتن . (از آنندراج ). بریدن ناخن . کوتاه کردن ناخن . رجوع به ناخن گرفتن شود : از ت...
پیوند بریدن . [ پ َ / پ ِ وَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) قطع خویشی و نسبت و وصل و پیوستگی و اتحاد کردن . گسستن پیوند : آنچه نه پیوند یار بود بریدیم آن...
خواب بریدن . [ خوا / خا ب ُ دَ ] (مص مرکب ) خواب کسی قطع شدن . دور شدن خواب . || خواب دور کردن . (از آنندراج ).
جامه بریدن . [ م َ / م ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) جامه بر قد کسی بریدن . جامه ٔ نو قطع کردن و به اندازه ٔ قامت دوختن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ...
خانه بریدن . [ ن َ / ن ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) غارت کردن . دزدی کردن . چون : شب خانه یا دکانش را بریدند، چنانکه در خانه هیچ نماند. (از آنندراج...
زبان بریدن . [ زَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عطا و بخشش است . منقول است که سائلی در ملازمت حضرت سرور کائنات سؤال کرد، فرمودند به یکی از...
سایه بریدن . [ ی َ / ی ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) لطف خود را قطع کردن : گشت چو قلب همه نقدآزمای سایه بریدم ز همه چون همای .امیرخسرو (از آنندراج ...