بزرگ شدن . [ ب ُ زُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بالیدن . (یادداشت بخط دهخدا). عظم . عظامة. (منتهی الارب ). استعظام . (تاج المصادر بیهقی ). کبارة. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). از درجات خردی گذشتن و به کلانی رسیدن . از سنین کودکی بالیدن و بزاد برآمدن
: عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود.
(گلستان ).
|| محترم شدن . مقام و منزلت یافتن
: تو یاد هرکه کنی در جهان بزرگ شود
مگر که دیگرش از چشم خویش بگذاری .
سعدی .