بزک دوزک
نویسه گردانی:
BZK DWZK
بزک دوزک . [ ب َ زَ زَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چاسان فاسان . آرایش زن روی خود را بسرخاب و سفیداب و وسمه و سرمه و جز آن . بزک . و با کردن صرف می شود. (یادداشت بخط دهخدا). و رجوع به بزک شود.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بزک دوزک کردن . [ ب َ زَ زَک ْ، ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاسان فاسان کردن . بزک کردن . (یادداشت بخط دهخدا). رجوع به بزک کردن شود.