اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بس

نویسه گردانی: BS
بس . [ ب ُ ] (اِ) سیخی باشد آهنی که بر آن گوشت کباب کنند و به عربی سفود خوانند. (برهان ). سیخ آهنی که بر آن گوشت کشند و کباب کنند و بتازی سفود خوانند. (ناظم الاطباء). سیخ آهنی . سفود. (دمزن ). سیخ کباب است که به عربی سفود گویند. (انجمن آرا)(آنندراج ). سیخی که کباب بر آن کشند و بلسک نیز گویند و به عربی سفود خوانند. (فرهنگ سروری ). سیخ کباب که نام عربیش سفود است . (فرهنگ نظام ). || (لهجه ) ۞ مخفف بوس هم هست که عرب ، قبله میگویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بوس و بوسه و ماچ . (ناظم الاطباء). بوسه . (دِمزن ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
بافت بدن
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اﷲ و بس . [ اَل ْ لا هَُ ب َ ] (اِ مرکب ) خدا و بس . تنها خدا کافی است : چو اﷲ و بس دید بر نقش زربشورید و برکند خلعت ز بر...به آخر ز تمکین اﷲ و ...
بس جسته . [ ب َ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بمعنی محبوب و معشوق است و آن را بس خواسته نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بمعنی مطلوب...
بس چاره . [ ب َ رَ ] (صفت مرکب ) بسیار چاره جو. چابک و جلد دریافتن چاره : جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشنددر آن زن بارگی بس چاره باشنده...
بس شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بس و کافی شدن ، اِعتِداد. (منتهی الارب ). اکتفاء.
بس شمر. [ ب َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) مضروب فیه (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ).
بس کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و بازماندن . (ناظم الاطباء: بس ) بازماندن . متوقف شدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازایستادن . || کم ک...
بس راور. [ ] (اِخ ) نام قلعه ای بهندوستان . رجوع به جهانگشای جوینی چ 1344 هَ . ش . لیدن ج 2 ص 147 شود.
بس پایک . [ ب َ ی َ ] (اِ مرکب ) رجوع به بسپایه شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.