گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بس نویسه گردانی: BS بس . [ ب ِ س س ] (اِخ ) ۞ نام قومی قدیمی است که در جنوب خطه ٔ قدیم تراکی نزدیک سلسله ٔ رود «وب » سکونت داشته و به خونخواری و توحش شهرت یافته اند و مرکز ایشان قصبه ٔ «بسایار» بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی بس ذره بافت بدن بس گلی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. اﷲ و بس اﷲ و بس . [ اَل ْ لا هَُ ب َ ] (اِ مرکب ) خدا و بس . تنها خدا کافی است : چو اﷲ و بس دید بر نقش زربشورید و برکند خلعت ز بر...به آخر ز تمکین اﷲ و ... بس جسته بس جسته . [ ب َ ج ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بمعنی محبوب و معشوق است و آن را بس خواسته نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بمعنی مطلوب... بس چاره بس چاره . [ ب َ رَ ] (صفت مرکب ) بسیار چاره جو. چابک و جلد دریافتن چاره : جوانان [ مه آباد ] بیشتر زن باره باشنددر آن زن بارگی بس چاره باشنده... بس شدن بس شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بس و کافی شدن ، اِعتِداد. (منتهی الارب ). اکتفاء. بس شمر بس شمر. [ ب َ ش ُ م َ ] (نف مرکب ) مضروب فیه (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ). بس کردن بس کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و بازماندن . (ناظم الاطباء: بس ) بازماندن . متوقف شدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازایستادن . || کم ک... بس راور بس راور. [ ] (اِخ ) نام قلعه ای بهندوستان . رجوع به جهانگشای جوینی چ 1344 هَ . ش . لیدن ج 2 ص 147 شود. بس پایک بس پایک . [ ب َ ی َ ] (اِ مرکب ) رجوع به بسپایه شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود