بساء
نویسه گردانی:
BSAʼ
بساء. [ ب َ ] (اِخ ) معرب فساست . (مرآت البلدان ج 1). و رجوع به بسا و فسا شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بصع. [ ب َ ] (ع اِ) شکاف تنگ که در آن آب نفوذ نکند. || مابین سبابه و وسطی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بصع. [ ب َ ] (ع مص ) گرد آوردن . بصعه بصعاً. || روان گشتن آب . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ).
بصع. [ ب ِ ] (ع ص ) پاره ای از شب ، یقال : مضی بصع من اللیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بصع. [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ابصع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گول و احمق . (آنندراج ). و رجوع به ابصع شود.
بصع. [ ب ُ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بصیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به بصیع شود.
چه بسا. چه بسیار.
مثالها: چه بسا نیرو که هدر شد. چه بسا گفتم و نشنید.
منبع: لغتنامۀ دهخدا. (رجوع شود به بسا).