بس ء
نویسه گردانی:
BS ʼ
بس ء. [ ب َ ءْ ] (ع مص ) بس ء بچیزی ؛ انس گرفتن بدان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوگر شدن . (ناظم الاطباء). بسوء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). انس گرفتن و آرام گرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || تمرین کردن هر چیزی . (از اقرب الموارد). || بس ء بچیزی ؛ سهل انگاری کردن بدان . تهاون . (از اقرب الموارد). تهاون نمودن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بسوء. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
بس کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایستادن و بازماندن . (ناظم الاطباء: بس ) بازماندن . متوقف شدن . (فرهنگ فارسی معین ). بازایستادن . || کم ک...
بث شبع. [ ] (اِخ ) (دختر قسم ) و او دختر الیعام بن اخیطوفل و زوجه ٔ یکی از صاحب منصبان عبرانی بود بنام اوریا (عوریا). روزی داود ملک بر بام ...
بث شوع . [ ] (اِخ ) همان بث شبع است . (از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به بث شبع شود.
بس آمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کافی بودن . بیشتر با کس و چیز همراه است .- بس آمدن با کسی ، بر کسی ، به کسی ، از کسی ؛ کافی بودن در زو...
اﷲ و بس . [ اَل ْ لا هَُ ب َ ] (اِ مرکب ) خدا و بس . تنها خدا کافی است : چو اﷲ و بس دید بر نقش زربشورید و برکند خلعت ز بر...به آخر ز تمکین اﷲ و ...
بث ربیم .[ ] (اِخ ) (بمعنی دختر کثرت ). و آن دروازه ٔ حشیون می باشد که در نزدیکی برکه هایی بود که سلیمان در کتاب سرود از آنها سخن میراند. ...
بس انبار. [ ب َ اَ ](اِخ ) دهی به چهارده فرسنگ و نیمی شمال احمد حسین . (یادداشت مؤلف ). رجوع به احمدحسین و لیراوی ، شود.
بس گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بازماندن و بس کردن . (آنندراج ) : مگو کام دل خود را ز حیرت کس نمیگیردچه میگویی ترا دیدم زبانم بس ...
بس شمرده . [ ب َ ش ُ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مضروب (در اصطلاح حساب ). (واژه های نو فرهنگستان ایران ).