بسبس
نویسه گردانی:
BSBS
بسبس . [ ب َ ب َ ] (ع اِ) زمین بی آب و گیاه ج ،بسابس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیابان خالی . (مهذب الاسماء). بیابان خشک . زمین خالی . (دزی ج 1 ص 83). || درختی است که از آن پالان سازند یا باین معنی صواب سَبسَب است . (منتهی الارب ). درختی که از آن پالان سازند. (ناظم الاطباء). || در حاوی نقل میکند: که او را از بلاد هند نقل کنند به اطراف و به هیئت به پوست درخت ماند و او را بجهت بوی خوش در مجمرها بسوزند و این تعریف کافی نیست و این صفات دلالت کند بر آنکه او بسباس است . (ترجمه ٔ صیدنه ابوریحان نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ورق 24 ب ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بس بس . [ ب ُ ب ُ / ب َ ب َ / ب ِ ب ِ ] (ع اِ) کلمه ای است که بدان گوسفندان را خوانند و شتران را زجر کنند و ناقه را انس دهند برای دوشیدن ش...
بس بس . [ ب َ ب َ ] (اِخ ) ابن عمروجُهنی هم سوگند بنی ساعدةبن خزرج . (از الاصابة ج 1 قسم اول ص 186). یکی از انصار و صحابه است و در غزای بدر...
بصبص . [ ب َ ب َ ] (ع مص ) رجوع به بصبصة شود.
بصبص . [ ] (اِخ ) (متوفی 785م .) نام مغنی مشهور دوره ٔ عباسی است که در نواختن عود مهارت داشت و در حسن و جمال تناسبی بکمال . وی در مدینه ...