بست
نویسه گردانی:
BST
بست . [ ب ِ ] (عدد، اِ) مخفف بیست که ترجمه ٔ عدد عشرین است . (غیاث ) (آنندراج ) (شعوری ج 1 ورق 200). بیست . دو دفعه ده . (ناظم الاطباء). عدد بیست که لفظ دیگرش عشرین است لفظ مذکور مخفف بیست است و در فارسی هندوستان همان مخفف (بست ) در تکلم و نثرهم استعمال میکنند که غلط است . (فرهنگ نظام ).
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
استخوان بست . [ اُ ت ُ خوا / خا ب َ ] (اِ مرکب ) جبیره . جبر.
شوخ بست شدن . [ ب َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) پینه بستن . (یادداشت مؤلف ). شغه بستن . کَوَره بستن . سخت شدن پوست دست یا پا از کار بسیار.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
توچی پایه بست . [ پا ی ِ ب َ ](اِخ ) دهی از دهستان بخش مرکزی شهرستان رشت است که 137 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
بی چاک و بست . [ ک ُ ب َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول ، صفت دهان آرند: دهانی بی چاک و بست ؛ که بی اندیشه هرچه خواهد گوید. (از یادداشت بخط ...
خون بست کردن . [ خوم ْ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خون برکردن . از خونریزی بازداشتن با دارو. || قصاص قتلی را به اداء دیه بدل کردن . (یادداشت ب...
رنگ بست کردن . [ رَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با چاره و حیله ای رنگ را ثابت کردن . داخل کردن دوایی یا رنگی در رنگهای جامه یا فرش تا رنگ ثا...
بستهای قورباغهای که در صنعت به عنوان مهارکش معرفی میشوند، دستگاهی است برای اعمال نیروی پیش تنیدگی معین در یک طناب ، کابل ، بادبند و ... . این دستگا...