اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بستان

نویسه گردانی: BSTAN
بستان . [ ب ُ ] (اِخ ) ابن محمد مقتول در 287 هَ . ق . او راست رساله ای در اینکه جزء تقسیم میشود الی غیرالنهایة. (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بستان موسی . [ ب ُ ن ِ سا ](اِخ ) یکی از باغهای معروف بغداد در دوره ٔ مأمون متعلق به موسی و در عقدالفرید بنام مؤنسة بنت المهدی یاد شده اس...
بستان حمید. [ ب ُ ن ِ ح َ] (اِخ ) باغ معروفی به بغداد در قرن چهارم هَ . ق . بوده است رجوع به اخبارالراضی چ 1935 م . ص 218 شود.
بستان فراز. [ ب ُ ف َ ] (اِ مرکب ) گلستان . (ناظم الاطباء).
بده و بستان . [ ب ِ دِ هَُ ب ِ ] (اِ مرکب ) بده بستان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بده بستان شود.
اطفال بستان . [ اَ ل ِ ب ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اطفال باغ شود.
بستان النجمی . [ ب ُ ن ُن ْ ن َ ] (اِخ ) نام بستان معروفی به بغداد بود. رجوع به تجارب الامم چ عکسی لیدن 1913 م . ج 7/5 ص 311 شود.
بستان الشمال . [ ب ُ نُش ْ ش َ ] (اِخ ) یکی از باغهای برآورده ٔ امیرتیمور بتقلید از باغهای شیراز در سمرقند. رجوع به تاریخ ابن عربشاه و تاریخ ا...
بستان الغمیر. [ ب ُ نُل ْ غ ُ م َ ] (اِخ ) در دوران جاهلیت آن را غَمرُذی کِندَة میگفتند آنگاه گروهی از بنی مخزوم در آنجا زمین گرفتند و آن را ...
بستان رودشرف . [ ب ُ ش َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ناوه کش بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در 15هزارگزی خاور سرداب دوره و 3 هزارگزی شمال ...
بستان شیرین . [ ب ُ ن ِ ] (اِ مرکب )نام نواییست از موسیقی . (برهان ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). نام نواییست که مطربان زنند. (لغت فرس اسدی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.