اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بسر

نویسه گردانی: BSR
بسر. [ ب َ ] (ع مص ) خراشیدن سر ریش را پیش از نضج ۞ . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسر قرحه ؛ باز کردن پوست را از ریش پیش از بهبود یافتن پس چرک بهم رسانیدن . (از اقرب الموارد). کاویدن دملی نه بهنگام . (تاج المصادر بیهقی ). || شتابی کردن و پیش از وقت گرفتن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). اعجال . (اقرب الموارد) ۞ || غلبه نمودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مقهور ساختن . (از متن اللغة). || ترش روی گردیدن . قوله تعالی : عبس و بسر ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گشنی کردن نر پیش از رغبت ماده . (آنندراج ). جهیدن شتر نر بر شتر ماده پیش از خواهش آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گشنی کردن فحل نه بهنگام . (تاج المصادر بیهقی ). || گشن دادن خرمابن را پیش از وقت آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بیوقت حاجت خواستن . (آنندراج ). حاجت خواستن نه بوقت خویش . (زوزنی ). طلب کردن حاجت نه بهنگام . (تاج المصادر بیهقی ). خواستن حاجت را در غیروقت آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). طلب کردن حاجت در جز هنگام آن . (از اقرب الموارد). || در نبیذ خرما، بسر آمیختن . گشنی دادن درخت خرما را پیش از وقت . (آنندراج ). بُسر آمیختن در نبیذ خرما. (منتهی الارب ). || نوشیدن شیر از خیک پیش از آنکه ماست شود در آن . (آنندراج ). خوردن شیر مشکیزه را پیش ازآنکه بخسبد و سطبر گردد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || خواستن قرض پیش از وقت موعود. (آنندراج ). تقاضای دین کردن پیش از میعاد. || آغاز کردن به چیزی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ابتدا بکاری کردن . (از متن اللغة). || چرانیدن ستور گیاه نارسیده را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || بچشم آغیل دیدن . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بسر خود بودن . [ ب ِ س َ رِ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) مطلق العنان . خلیعالعذار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 336).
بسر درافتادن . [ ب ِ س َ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) به زمین افتادن . عَثر. (منتهی الارب ). عثار. (منتهی الارب ). عثیر. (منتهی الارب ).
جان بسر کردن . [ ب ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت مضطرب و بی قرار کردن . نگران و ناراحت کردن . بحال جان دادن انداختن . و رجوع به جان بسر شدن ...
جان بسر بودن . [ ب ِ س َ دَ ] (مص مرکب )کنایه از مشرف بر مرگ بودن . (بهار عجم ). سخت مضطرب و نگران بودن ، چنانکه بیمار در حال نزع : همین نه...
بسر دست آمدن . [ ب ِ س َ رِ دَ م َ دَ ] (مص مرکب ) مرادف بسر چنگ آمدن ، کنایه از کمال قرب . || در قبض و تصرف خود آمدن . (آنندراج ) : گو بخت ...
بسر چنگ آمدن . [ ب ِ س َ رِ چ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مرادف بسر دست آمدن . کنایه از کمال قریب یا در قبض و تصرف خود آمدن بود. (آنندراج ) : دست ...
بسر رشته رفتن . [ ب ِ س َ رِ رِ ت َ / ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آمدن بسرسخنی بود که در اثنای گفتگو جمله ٔ معترضه ای بیان کنند تا فاصله...
بسر کسی رسیدن . [ ب ِ س َ رِ ک َ رَ/ رِ دَ ] (مص مرکب ) بحال او وارسیدن . (آنندراج ).
بسر کسی گردیدن . [ ب ِ س َ رِ ک َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) گردش گردیدن . مرادف گرد سر گردیدن . (آنندراج ) : تا آنکه میکشم ستمی را هزار بارگردم ...
بسر تیر رسانیدن . [ ب ِ س َ رِرِ / رَ دَ ] (مص مرکب ) بر سر تیر رسانیدن . شکار شدن ، تیر خوردن : و هرگاه نخجیر دال طبع خجسته اش هوس شکار کردی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.