بسر
نویسه گردانی:
BSR
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن سفیان بن عمرو... خزاعی . ابن کلبی گوید وی از کسانی بود که حضرت پیامبر (ص ) در ضمن نامه ای که به خزاعه نوشت نام وی را بدینسان یاد کرد: بسم اﷲ الرحمن الرحیم من محمد رسول اﷲ الی بدیل بن ورقاء و بسرو... وبگفته ٔ ابوعمرو به سال ششم هجری اسلام آورد و نام وی در حدیبیه و جز آن آمده است . (از الاصابة باختصار) ورجوع به همین کتاب ج 1 ص 154 و الاستیعاب ص 67 شماره ٔ 204 و منتهی الارب و امتاع و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن حضرمی وی ازصحابیانی بود که به حمص فرود آمد و بگفته ٔ احمدبن محمدبن عیسی ، ابوالمثنی از وی روایت کرده اس...
بسر.[ ب ُ ] (اِخ ) ابن عبید. تابعی است . (منتهی الارب ).
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن عصمت مزنی از سادات مزینه بود و بگفته ٔ ابوبشر آمدی از پیامبر (ص ) شنید که می فرمود کسی که جهینه را بیازارد مرا آزرده...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) سلمی پدر رافع است . رجوع به بشر و الاصابة ج 1 ص 154 و الاستیعاب شود.
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن محجن دیلی . تابعی است . (منتهی الارب ). تابعی مشهوریست بنا به عقیده ٔ بخاری و جمهور محدثان ولی بغوی و جز او وی را ...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) دهیست به حوران . (منتهی الارب ). نام قریه ای از اعمال حوران از اراضی دمشق در سرزمینی که آن را لحا گویند... آورده اند ک...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ )نام دهی در بغداد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بسر. [ ب ُ س َ ](ع اِ) ج ِ بسرة. (ناظم الاطباء). رجوع به بسرة شود.
بسر. [ ب ُ س ِ ] (اِخ ) نام وزیر نصرانی . (غیاث ).
بسر. [ ب ِ س َ ] (ق مرکب ) ۞ بروی سر. بطرف سر و بسمت سر. || (اِ مرکب ) انتها و نوک . (ناظم الاطباء).