بسر
نویسه گردانی:
BSR
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن حضرمی وی ازصحابیانی بود که به حمص فرود آمد و بگفته ٔ احمدبن محمدبن عیسی ، ابوالمثنی از وی روایت کرده است . (از الاصابة باختصار). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 154 شود.
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تیره بصر. [ رَ / رِ ب َ ص َ ] (ص مرکب ) کور. نابینا. تیره بین . تیره چشم : در فراق تو از آن سوخته تر باد پدربی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر. خاقا...
توشه ٔ بصر. [ ش َ / ش ِ ی ِ ب َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از گرانجان و دشمن است . (انجمن آرا).
بصر افتادن . [ ب َ ص َ اُ دَ ](مص مرکب )... برکسی ؛ چشم افتادن بر او : لاجرم چون بریکی افتد بصرآن یکی باشد دو ناید در نظر. مولوی .و رجوع به ...
توتیای بصر. [ ی ِ ب َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه بدو چشم روشن شود. (انجمن آرا). رجوع به توتیای چشم و توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود...