بسر رشته رفتن . [ ب ِ س َ رِ رِ ت َ
/ ت ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آمدن بسرسخنی بود که در اثنای گفتگو جمله ٔ معترضه ای بیان کنند تا فاصله واقع شود. (برهان ). بر سر سخنی آمدن که در اثنای شروع کردن سر رشته ٔ آن از دست رفته باشد. (آنندراج ) (رشیدی ) (از انجمن آرا)
: دلا دلا بسر رشته رو مثل بشنو
که آسمان ز کجایست و ریسمان ز کجا.
مولوی (از آنندراج ).