بسر زدن
نویسه گردانی:
BSR ZDN
بسر زدن . [ ب ِ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) و بسر کردن . بسر بردن . بآخر رسانیدن چیزی را. (آنندراج ). || با دست روی سر زدن در موقع پریشانی و بدبختی . (فرهنگ فارسی معین ). || موافقت کردن با چیزی . (آنندراج ). و رجوع به بسر بردن شود. || فکر و خیالی غفلةً در سر کسی آمدن : فلانی بسرش زد که آن کار را بکند. (فرهنگ فارسی معین ). || دیوانه شدن : بسرش زده . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بسر زلف حرف زدن . [ ب ِ س َ رِزُ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بسر زلف سخن کردن . کنایه از به استغنا و بی پروایی سخن گفتن . (آنندراج ). استغنای در ...