بسر کردن . [ ب ِس َ ک َ دَ ] (مص مرکب ). بسر بردن . (آنندراج ). به آخررسانیدن چیزی را. رجوع به سر کردن شود
: نه یاررا ز غم خود خبر توانم کرد
نه با جفای غم او بسر توانم کرد.
زکی همدانی (از آنندراج ).
و رجوع به بسر بردن شود.
|| بروی سرکشیدن عبا و جامه . رجوع به بسرکشیدن شود.