اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بسر کردن

نویسه گردانی: BSR KRDN
بسر کردن . [ ب ِس َ ک َ دَ ] (مص مرکب ). بسر بردن . (آنندراج ). به آخررسانیدن چیزی را. رجوع به سر کردن شود :
نه یاررا ز غم خود خبر توانم کرد
نه با جفای غم او بسر توانم کرد.

زکی همدانی (از آنندراج ).


و رجوع به بسر بردن شود.
|| بروی سرکشیدن عبا و جامه . رجوع به بسرکشیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جان بسر کردن . [ ب ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت مضطرب و بی قرار کردن . نگران و ناراحت کردن . بحال جان دادن انداختن . و رجوع به جان بسر شدن ...
بسر زلف سخن کردن . [ ب ِ س َ رِ زُ س ُ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسرزلف حرف زدن . کنایه از استغنا و بی پروایی . (آنندراج ). استغنای در کاری . (مجم...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.