بسر کشیدن . [ ب ِ س َ ک ِ
/ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر سر کشیدن یکدفعه . لاجرعه کشیدن . (غیاث ) (آنندراج ). یکباره نوشیدن
: جام داغی از جنون ، عالی به سر خواهم کشید
در خمارم ساغر سرشار میباید مرا.
عالی (از آنندراج ).
|| به روی سرکشیدن عبا و جامه . بر سر کشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بر سر کشیدن و بر سر شود.
و رجوع به بسرکشیدن شود.