گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بسمل کرده نویسه گردانی: BSML KRDH بسمل کرده . [ ب ِ م ِ ک َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) ذبح کرده . سر بریده : دو زلفکانت بگیرم دل پر از غم خویش چو مرغ بسمل کرده ازو درآویزم .خفاف . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود