گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بشام نویسه گردانی: BŠAM بشام . [ ب ُ ] (اِخ ) ۞ نماینده پاپ در کلده بود و در اواخر قرن هجدهم توجه اروپاییها را به بعض تپه های حله و خرابه هایی که در جنوب بغداد واقع است جلب [ کرد ] و مجموعه ای ازآثار بفرانسه فرستاد. (از ایران باستان ج 1 ص 51). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه واژه معنی بشام بشام . [ ب َ / ب ِش ْ شا ] (ع اِ) بشامه ۞ درختی است خوشبوی که آن را ذُهل نیز نامند. (منتهی الارب ). ۞ درختی خوش بو که از چوب آن مسواک... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود