بشک زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نازیدن و کرشمه کردن . (ناظم الاطباء)
: کرشمه ای کن و بشکی بزن چه
۞ باشد اگر
۞ بگوشه ٔ لب همچو شکر فروخندی
۞ .
نزاری قهستانی (از انجمن آرا و آنندراج ).
یارکی نازککی پرنمکی بی شرمک
سست پیمانک محکم دلکی بشک زنک .
نزاری قهستانی (از آنندراج ).
|| شبنم زدن . رجوع به بشکزده ، بشک و پشک شود
۞ .