گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بشیر نویسه گردانی: BŠYR بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) بشر. ابن اَکّال معافری ۞ انصاری . بغوی و باوردی و جز آنان وی را در زمره ٔ صحابه آورده اند. رجوع به الاصابة ج 1 ص 162 و بشیربن سعدبن نعمان شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن مصطفی جواد. در سال 1324 هَ . ق . در بشوکین از قرای جبل عامل متولد و در سال 1364 هَ . ق . در بیروت درگذشت . او راست : ... بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن معاویه مکنی به ابوعلقمه ٔ بحرینی . حاکم دراکلیل ، و ابن سعد در شرف المصطفی و بیهقی در دلائل از طریق یونس بن بکیر ... بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن معبد یا ابن بدیر (نذیر) ابن معبدبن شراحیل ... سدوسی معروف به ابن خصاصیه . درباره ٔ نسبت وی و مادرش خلاف است . بخا... بشیر بشیر. [ب َ ] (اِخ ) ابن معبد ابوسعید اسلمی . ابن حبان گوید صحبت داشت و در شمار اهل کوفه یاد شده . رجوع به الاصابة ج 1 ص 165 و قاموس الاعلام ... بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن منذر الاوسی ، ابوالبان . یکی از صحابه و انصار است . هنگام عزیمت بغزوه ٔ بدر حضرت رسول (ص ) وی را به جانشینی خود در ... بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن نعمان بن عبید. و او را مقرن بن أوس بن مالک انصاری اوسی گویند. ابن قداح گوید: وی در یوم الحره و پدرش در یوم الیما... بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن نهاس عبدی . عبدان وی را یاد کرده و حدیثی مرفوع با اسنادی بسیار ضعیف از او نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 1... بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن نهیک مکنی به ابوالشعشاء. تابعی و کسی است که در روایت حدیثی منقول ابویعلی موصلی بنقل از ابوهریره گفته است که ... بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن ولیدبن عبدالملک . یکی از نوزده تن پسر ولید است . رجوع به حبیب السیر چ 1333 هَ . ش . خیام ج 2 ص 167 شود. بشیر بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن یزید ضبعی یا ابن زید ضبعی یا بشیر ضبعی . ابن سکن حدیث او را در بصریان نقل کرده و حدیثی از پیامبر (ص ) درباره ٔ جنگ ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۰ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود