بشیر
نویسه گردانی:
BŠYR
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن سعد انصاری .در سال هفتم هجرت محافظت اسلحه از جانب رسول اکرم به وی تفویض شده بود. وی کسی بود که برای جانشینی حضرت رسول چون عمر بگروه انصار گفت شما از سید ابرار نشنیدند که فرمود: «الائمة من قریش » وی جواب داد که بخدا سوگند که این حدیث را از حضرت خاتم (ص ) شنیدم و میدانم که این هم بر یکی از قریشیان قرار میگیرد. وی در واقعه ٔ یمامه شربت شهادت چشید. رجوع به حبیب السیر چ 1333 هَ . ش . خیام ج 1 ص 382، 446، 454 و بشر شود.
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن یسار محدث است . (از منتهی الارب ).
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) افندی رمضان . او راست : 1- بدائع الشعر فی الحماسة و الفخر، چ بیروت چاپخانه ٔ ادبیه . 2- مناجاة الحبیب فی الغزل و النسیب ، ...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) خواجه محمد خلف خواجه سید نظام الدین لکهنوی معروف بسید فقیربن سید شاه خواجه حسین مودودی چشتی از احفاد خواجه محمد صالح...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) اقلیمی است به اندلس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. سکنه ٔ آن 312 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، حبوب . شغل اهالی ...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) کوهی است از کوههای سلمی . کوه سرخی است از جبال سلمی یکی از دو کوه طی . (از معجم البلدان ).
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) (قلعه ...) قلعه ای در زوزن . (از منتهی الارب ). از قلاع بشنویه اکراد از نواحی زوزان است . (از معجم البلدان ) (از مرآت الب...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) (حصن ...) میان حله و بغداد است . (منتهی الارب ).
بشیر سلمی . [ ب ُ ش َ رِ س ُ ل َ می ی ] (اِخ ) وی صحابی و از مردم حجاز بود و نام او را بِشر هم گفته اند. رجوع به منتهی الارب و الاستیعاب ص 7...
بشیر ضبعی . [ ب َ رِ ض َ ] (اِخ ) گروهی او را ابن زید و برخی وی را ابن یزید خوانده اند. ابن ابی حاتم از پدرش روایت کرده که او را صحبتی بود...