جستجو در پارسی ویکی
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

نویسه گردانی: BŠYR
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن لیث بن نصربن سیار برادر رافع. بزمان هارون الرشید در سمرقند خروج کرد و بسال 190 هَ . ق . بر سپاهیان خلیفه پیروز شد و ثروت بسیار بدست آورد و سال بعد که بقصد تسخیر خراسان رفت بر دست هرثمةبن اعین اسیر شد و در طوس بفرمان هارون الرشید و در مجلس وی قطعه قطعه گردید ۞ . رجوع به حبیب السیر چ 1333هَ . ش . خیام ج 1 ص 245 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) پدر ایوب . پسرش از او در معجم ابن قانع و مسند بزاز روایت دارد. (از الاصابة ج 1 ص 188). رجوع به بشیرین سعدبن نعمان شود.
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) لقب حضرت رسول . یکی از اسمای متبرکه ٔ حضرت رسالت پناه (ص ). (آنندراج ). نام حضرت رسالت (ص ). (مؤید الفضلاء). لقب حضرت ...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

بشیر. [ ب ِ ] (ص مرکب ) ۞ شیرخوار. کودک بشیر، نظیر: بخرد.- توگی بشیر ؛ توگی شیردار. نوعی غذاست از ارزن که چون شیر برنج بپزند و در جنوب خر...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

بشیر. [ ب َ ] (ع ص ) بشارت دهنده و مژده آورنده و کسی که خبر خوش آورد برخلاف نذیر که خبر بد می آورد. (ناظم الاطباء). مژده دهنده . (مؤید الفضلاء...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن عمر شهابی از بزرگترین امرای شهابیان بود که در لبنان و وادی التیم سوریه اهمیت و شکوه فراوان داشتند. وی ...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالمنذر انصاری مشهور به کنیه ٔ خود ابولبابه است . و در اسم او اختلاف است . رجوع به ابولبابه و الاصابة ج 1 ص 164 شو...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲانصاری خزرجی . ابو موسی بن عقبه از ابن شهاب و ابوالاسود از عروة وی را در زمره ٔ کسانی که در یمامه شهید شده اند...
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن عتیک بن قیس ... انصاری در جنگ احد حضور یافت و در یمامه کشته شد. رجوع به الاصابة ج 1 ص 164 شود.
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حصن بشیر

حصن بشیر. [ ح ِ ن ِ ب َ ] (اِخ ) حصنی میان حلّه و بغداد.
اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرنج بشیر

کرنج بشیر. [ ک ُ رَ ب ِ ] (اِ مرکب ) شیربرنج . بَهَطّة. (یادداشت مؤلف ) : کوهان ثور روغن کرده ست تا پزندخوان ترا کرنج بشیر اندر آسمان . سوزنی .ر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۰ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.
 
ورود