اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بصاء

نویسه گردانی: BṢAʼ
بصاء. [ ب ِ ](ع مص ) بصاء برغریم ، همه ٔ مال برستدن از وی . (منتهی الارب ) ۞ . || خایه کشیدن . (ناظم الاطباء). خصیه کشیدن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بصع. [ ب َ ] (ع مص ) گرد آوردن . بصعه بصعاً. || روان گشتن آب . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ).
بصع. [ ب ِ ] (ع ص ) پاره ای از شب ، یقال : مضی بصع من اللیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بصع. [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ابصع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گول و احمق . (آنندراج ). و رجوع به ابصع شود.
بصع. [ ب ُ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بصیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به بصیع شود.
بثع. [ ب َ ث َ ](ع مص ) سرخ و سطبر گشتن هر دو لب از خون و این خاص است به لب . (منتهی الارب ). ظاهر شدن خون در لب . (از اقرب الموارد). ||...
چه بسا. چه بسیار. مثالها: چه بسا نیرو که هدر شد. چه بسا گفتم و نشنید. منبع: لغتنامۀ دهخدا. (رجوع شود به بسا).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.