بصره . [ ب َ رَ
/ ب ِ رَ
/ ب َ ص ِ رَ ] (اِخ ) قبةالاسلام . خزانةالعرب . رعناء. نام شهری از عراق عرب . (غیاث ). شهری از کشور عراق در کنار شطالعرب درنزدیکی محمره (خرم شهر). گویند این لفظ معرب «بس راه » است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). شهری عظیم است [ بعراق ] و او را دوازده محلت است هریکی چند شهری از یکدیگر گسسته و گویند که او را صدهزار و بیست وچهارهزار رود است و بنای وی عمربن الخطاب کرده است رضی اﷲ عنه و اندر عراق هیچ ناحیت نیست عشری مگر بصره . و علوی برقعی از آنجا خروج کرد و گور طلحه و انس بن مالک و حسن بصری و پسر سیرین آنجاست و از وی نعلین خیزد و فوطه های نیک و جامه های کتان و خیش مرتفع. (حدودالعالم چ
1340 هَ . ش . دانشگاه طهران ص
152). مؤلف معجم البلدان آرد: بصره ٔ عراق ، طولش هفتاد و چهار درجه و عرضش سی و یک درجه و از اقلیم سیم است بنا بقول ابوبکر انباری بصره در کلام عرب زمین سخت صلب باشد وبقول قطرب زمین سخت سنگلاخ که به سم چارپایان آسیب رساند. قطامی گوید: همینکه مسلمین بحوالی بصره رسیدنددر خاک بصره از دور سنگ ریزه دیدند گفتند: این ارض بصره است یعنی زمین سنگ ریزه و بدین مناسبت بدین نام موسوم شد. بصره در سال چهارده هجری شش ماه قبل از کوفه شهر شد. اقطاع و قرای بصره زیاد و درباره ٔ او در اشعار شعرا مدح و ذم بسیار شده است و از جمله عیوب آن را متغیر بودن هوای آن دانسته اند که ساعتی لباس زمستانی و ساعت دیگر لباس تابستانی بتن باید کرد. و از محاسن آن وفور نخل و اهل علم آن است . بنا بنقل حمداﷲمستوفی در نزهةالقلوب ص
38 آمده : مردم آنجا اکثر سیاه چهره و اثناعشری اند و زبانشان عربی مغیر است و پارسی نیز گویند. ولایت بسیار از توابع آنجاست از آن جمله است عبادان که ماوراء آن عمارت نیست و مثل «لیس قریة وراء عبادان » اشاره بدان است و در فضیلت عبادان حدیث بسیار وارد است و آنرا ثغور شمارند که سرحد مسلمانی است با کفار هند. لسترنج آرد: چون اعراب برای مسکن خود شهرهایی لازم داشتند که پایگاه نظامی آنها هم باشد سه شهر کوفه و بصره و واسط را ساختند. (در حدود نیمه ٔ اول قرن اول هجری ). و در اندک مدتی این شهرها بخصوص کوفه و بصره آبادان گردید و هرکدام مدتی پایتخت دولت امویان شدند و بهمین جهت این دو شهر مدتی معروف به عراقین یعنی دو پایتخت عراق شدند. این شهر بندر تجارتی بزرگ عراق است متصل به حاشیه ٔ بیابان بمسافت کمی در باختر شطالعرب و کشتی ها از راه دو نهر میان بصره و شطالعرب آمد و رفت میکنند. معنی لغوی این کلمه را سنگ های سیاه دانسته اند در زمان عمربن خطاب بسال هفده هجری ساخته شد و زمینهای آن میان قبایل عرب که پس از انقراض سلطنت ساسانیان بدانجا مهاجرت کردند تقسیم گردید و بزودی آبادان و یکی از دو پایتخت عراق گردید. بصره بخط مستقیم در دوازده میلی شطالعرب واقع است و بوسیله ٔ دو نهر بزرگ معقل و ابله بدان می پیوندد و طول بصره در امتداد شطالعرب است . این شهر دارای کشت زارهای سرسبز و نخلستانهای بارور و وسیع است . رجوع به جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی و لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج
2، نزهةالقلوب ، مرآت البلدان ج
1، المنجد، قاموس الاعلام ترکی ج
2، شدالازار و خاندان نوبختی شود. بنا بنقل الموسوعة العربیه چ
1965 قاهره جمعیت بصره
164623 تن و شهری است در عراق بر ساحل راست شطالعرب و مهمترین بندر عراق است . فاصله ٔ این شهر تاخلیج فارس
118 هزارگز میباشد و در روزگار خلافت عمربن خطاب (
636م .) بنا شد. بنیادگذار آن عقبةبن غزوان است که آنرا بر کنار بادیه کمی دور از شط در ملتقای راههای آبی و خشکی بنا نهاد. گذشته از اینکه مرکز تجارتی مهمی بود در روزگار خلافت عباسیان از مراکز فرهنگی نیز بشمار میرفت و پس از انقراض عباسیان از رونق افتاد و در معرض جنگهای ترکان و ایرانیان قرار گرفت ودر دوران جنگ جهانی اول که بوسیله ٔ راه آهن به بغدادارتباط یافت و دریانوردی در شط العرب دایر شد این شهر رونق گذشته اش را از سر گرفت . بصره را نخلستانهای بسیار فرا گرفته است . بیشتر صادرات و واردات عراق ازاین بندر است . ارتفاع آن نسبت به سطح دریا دو متر است . جنگ مشهور جمل میان حضرت علی بن ابیطالب (ع ) و عایشه در این شهر روی داد. فرودگاه و ایستگاه راه آهن دارد و از زمان استقلال عراق بسیار توسعه یافته است . با هند تجارت وسیعی دارد و در پیرامون آن بهترین خرمابدست آید. (از الموسوعة العربیة چ
1965م . قاهره ).
-
بحر بصره ؛ دریای بصره . شط العرب
: طاس چو بحر بصره بین جزر و مدش بجرعه ای
ساحل خاک را زُ در، موج عطای تو زند.
خاقانی .
و رجوع به دریای بصره شود.
-
خرما به بصره بردن ؛ نظیر زیره بکرمان بردن . کارلغو و نابجا کردن
: کرمان و زیره بصره و خرما بدخش و لعل
عمان و دُر حدیقه و گل جنت و گیاه .
قاآنی .
-
دریای بصره ؛ بحر بصره . شط العرب
: خورده یک دریای بصره تا خط بغداد جام
پس پیاپی دجله ای در جرعه دان افشانده اند.
خاقانی .
-
فیض بصره یا دجله ٔ کور یا بهمن شیر ؛ نام رود پهناوری که از آبهای دجله و فرات تشکیل میگردد و در آبادان (عبادان ) بخلیج فارس میریزد. رجوع به جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی شود.
-
ماه بصره ؛ بنا بنقل ابن البلخی در فارسنامه شامل شهرهای زیر بوده است
: و لشکر بصره بحرین و عمان و تیز
۞ و مکران و کرمان و پارس و خوزستان و دیگر اعمال و دیار عرب کی متصل آن است بگرفتند و آن ولایتها را ماه البصره گویند. (ص
120 فارسنامه ٔ ابن البلخی ). و رجوع به بصره و ماه البصره شود.