بصع
نویسه گردانی:
BṢʽ
بصع. [ ب َ ] (ع اِ) شکاف تنگ که در آن آب نفوذ نکند. || مابین سبابه و وسطی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بثاء. [ ب َ ] (اِخ ) جائی در سرزمین بنی سلیم . (ازمعجم البلدان ) (از اقرب الموارد). ابوذؤیب گوید:رفعت لها طرفی و قد حال دونهارجال و خیل بالب...
بساء. [ ب َ ] (اِخ ) معرب فساست . (مرآت البلدان ج 1). و رجوع به بسا و فسا شود.
بساء. [ ب ُ سا ] (اِخ ) رجوع به بُس ّ شود.
بساء. [ ب َ ءْ ] (ع مص ) رجوع به بس ء شود.
بساء. [ ب َ س َ ءْ ] (ع مص ) رجوع به بس ء شود.
چه بسا. چه بسیار.
مثالها: چه بسا نیرو که هدر شد. چه بسا گفتم و نشنید.
منبع: لغتنامۀ دهخدا. (رجوع شود به بسا).